یِلنا و شهاب حدود ده سال پیش با یکدیگر آشنا شدند و عاشق هم شدند. زبان، فرهنگ و آداب متفاوت نه تنها مانعشان نشد، بلکه نشان داد که عشق چقدر جهانی و قویتر از هر تفاوت و مانعی است.
آشنایی این دو به طور اتفاقی رخ داد، اما گویی سرنوشت از مدتها قبل آنها را به سمت یکدیگر هدایت کرده بود.
یِلنا میگوید:
«من بهصورت تخصصی استاد زبان و ادبیات فارسی هستم و به ایرانیها زبان صربی و به مردم ما زبان فارسی آموزش میدهم. ده سال پیش، برای اولینبار بهعنوان بورسیه یک دانشگاه ایرانی به ایران رفتم تا زبان فارسی بخوانم. بعد از بازگشت، شروع به تدریس زبان صربی به دانشجویان ایرانی در صربستان کردم. از این طریق با دختری ایرانی آشنا شدم و از طریق او، با پسرعمویش — که حالا همسرم است — ملاقات کردم.»
رابطهای از راه دور و دیدارها در استانبول
بین آنها ابتدا دوستی و صمیمیتی شکل گرفت که بعدها به عشق انجامید. از آنجایی که شهاب در ایران کار میکرد، رابطهشان از راه دور آغاز شد.
یِلنا میگوید:
«او گاهی به صربستان میآمد، من به ایران میرفتم، یا در میانه راه — استانبول — ملاقات میکردیم. ما همیشه به زبان فارسی صحبت میکردیم و به همین خاطر میگویم زبان فارسی برای من زبان عشق است.»
آنها در سال ۲۰۲۲ ازدواج کردند و از آن زمان در صربستان زندگی میکنند. با توجه به اینکه شهاب خلبان است، گاهی اوقات به کشورهای دیگر، بهویژه ایران، سفر میکنند.
یِلنا اضافه میکند:
«من بهصورت آنلاین کار میکنم، بنابراین هرجا که باشیم، لپتاپم با من است و از هر گوشه دنیا میتوانم کلاس برگزار کنم.»
زندگی در ایران
او درباره تجربهاش در ایران میگوید:
«زندگی در ایران برای من جالب است. اول اینکه فرصت یادگیری لهجههای مختلف زبان فارسی را دارم چون به شهرهای مختلف سفر میکنم. گاهی تعجب میکنم که چقدر واژههای فارسی و صربی مشابهاند! مثل: سرکه، قهوه، شکر، جوراب، باقلوا، قالی، قاشق، کوفته، کباب و بسیاری دیگر. مردم ایران بسیار مهربان و مهماننواز هستند و اغلب ما را به خانهشان دعوت میکنند و با غذاهای خوشمزهشان پذیرایی میکنند.
غذاهای ایرانی طعمهای بسیار متنوعی دارند و پر از ادویهها و گیاهانی هستند که ما در صربستان نداریم. در هر خانهای فرشهای باکیفیت ایرانی وجود دارد که خودشان بهتنهایی جاذبهای هستند. ایران پر از آثار تاریخی است و من علاقه زیادی به بازدید از آنها دارم. برای مثال، تخت جمشید نشانی از شکوه ایران باستان است.»
محدودیتها برای زنان؟
اگرچه رسانهها از محدودیتهایی برای زنان در برخی مناطق ایران گفتهاند (مانند نیاز به اجازه همسر برای سفر خارجی یا عدم امکان تصدی مقامهای سیاسی عالیرتبه)، یِلنا میگوید که بهعنوان یک خارجی این محدودیتها را احساس نمیکند:
او میگوید:
«بیشتر استادان دانشگاههایم (دانشگاه امام خمینی در قزوین و المصطفی در قم) زن و دکترای علمی بودند. من بیشتر روز را بیرون هستم، کارهای مختلف انجام میدهم، به کتابخانه میروم، برای تدریس از ادبیات ایرانی استفاده میکنم، خرید میکنم، محتوا برای شبکههای اجتماعی تولید میکنم و رانندگی میکنم — بنابراین محدودیت خاصی حس نمیکنم. تنها مورد الزامی، پوشیدن روسری در اماکن عمومی است. من هم روسری میپوشم، چون به فرهنگ آنها احترام میگذارم.»
شهاب، داماد صربستانی
یِلنا میگوید شهاب بهخوبی با فرهنگ صربیها کنار آمده و تبدیل به دامادی تمامعیار شده است:
«او در صربستان احساس راحتی میکند. عاشق غذاهای ماست و از طبیعت صربستان، سرسبزی، کوهها و دریاچهها لذت میبرد. بهویژه عاشق رودخانههای ماست و میگوید صربستان کشور پرآبی است. او همچنین زبان صربی را تا حد خوبی یاد گرفته. همراه با شاگردان ایرانیام در کلاسهای زبان صربی شرکت میکند و پیشرفت خوبی داشته، فقط با حالتهای دستوری (صرف و نحو) مشکل دارد — که البته شوخیوار از آن مینالد.»
https://www.kurir.rs/vesti/drustvo/9691985/ljubav-bez-granica-jelena-iz-srbije-i-sahab-iz-irana
1404/03/19
نظر شما